صفحه اصلی > سنگ و هنر : فرشته غم در حال گریستن بر محراب ویران‌شده زندگی(The Angel of Grief Weeping Over the Dismantled Altar of Life)

فرشته غم در حال گریستن بر محراب ویران‌شده زندگی(The Angel of Grief Weeping Over the Dismantled Altar of Life)

در اواخر قرن نوزدهم، هنگامی که ویلیام وتمور استوری ( William Wetmore Story )، مجسمه‌ساز آمریکایی مقیم رم، در سن هفتادوپنج سالگی و در اوج پختگی هنری خود، دست به اسکنه برداشت تا آخرین اثرش را خلق کند، کمتر کسی می‌توانست پیش‌بینی کند که این اثر به یکی از ماندگارترین نمادهای هنری سوگواری در تاریخ تبدیل خواهد شد. جامعه هنری اروپا شاهد تحولات عمیقی در مفاهیم زیبایی شناختی بود. جنبش نمادگرایی در حال ظهور بود و هنرمندان به دنبال زبان های جدیدی برای بیان حالات درونی می گشتند. استوری که سال‌ها در حلقه‌ی هنرمندان نئوکلاسیک رم جای داشت و آثار بسیاری با مضامین اسطوره‌ای و تاریخی خلق کرده بود، این بار نه برای سفارشی سلطنتی یا کلیسایی، بلکه از عمق وجودش و برای همسر ازدست‌رفته‌اش، املین، اثری آفرید که تمام قراردادهای هنر آکادمیک را زیر پا می‌گذاشت.

ویلیام وتمور استوری ( ۱۲ فوریه ۱۸۱۹ – ۷ اکتبر ۱۸۹۵ )

فرشته غم اثری است به ارتفاع حدود دو متر که برخلاف تصاویر متعارف فرشته‌ها در هنر مسیحی که معمولاً با چهره‌هایی آرام و متعالی به تصویر کشیده می‌شدند، موجودی درمانده و درهم‌شکسته را نشان می‌داد. پیکره‌ای که نه ایستاده بود و نه پروازکنان، بلکه به شکل غیرمتعارفی بر روی سنگ قبر خم شده بود، گویی زیر بار سنگین غم از پا درآمده است. صورتِ در دستان پنهان شده، بال‌هایی بی‌جان که بی‌حالت آویزان بودند، و چین‌های عمیق لباس که گویی جریان اشک‌های بی‌پایان را تداعی می‌کرد.  همه‌ی این عناصر در ترکیبی استادانه، زبانی نوین در بیان هنری سوگواری ابداع کرده بودند.  

استوری در ساخت این اثر از سنگ ماربل کارارا – همان سنگی که میکل‌آنژ برای پیه تای  ( Pieta – Michelangelo)  خود استفاده کرده بود – بهره برد. اما برخلاف آثار کلاسیک که سعی در نمایش کمال فیزیکی داشتند، او عمداً ناهمواری‌ها و ناتمامی‌هایی در اثر باقی گذاشت. این انتخاب سبک‌شناختی، تصویری از زندگی ناتمام و درد بی‌پایان فقدان را به بیننده منتقل می‌کرد. تکنیک او در ایجاد تضاد بین سطوح صیقلی (مانند صورت و دست‌ها) با سطوح خشن (در بخش پایه و بال‌ها) نوعی دیالکتیک بین زیبایی و رنج را خلق می‌نمود.

گورستان پروتستان‌های رم، محل قرارگیری این اثر، خود گواهی تاریخی بر پیچیدگی‌های فرهنگی آن دوران بود. در محله‌ی تستاچیو رم ( Testaccio Rome ) ، جایی که کاتولیک‌ها اجازه‌ی دفن غیرکاتولیک‌ها را نمی‌دادند، این گورستان به پناهگاهی برای خارجیان تبدیل شده بود. فضای رمانتیک گورستان با درختان سرو بلند و سنگ‌قبرهای پوشیده از پیچک، زمینه‌ای مناسب برای این اثر عمیقاً احساسی فراهم می‌آورد. استوری آگاهانه این مکان را انتخاب کرد، چرا که می‌دانست اثرش در چنین بستری بهتر درک خواهد شد.

تأثیر این فرشته فراتر از حوزه‌ی هنرهای تجسمی بود. در ادبیات، هنری جیمز ( Henry James )  در نامه‌هایش به توصیف تأثیر عمیق این اثر پرداخت. در فلسفه، متفکرانی مانند والتر بنیامین ( Walter Benjamin  ) آن را نماد ” اندوه تاریخی” خواندند. در روانشناسی، زیگموند فروید ( Sigmund Freud  ) در بازدید از رم، حالت این فرشته را تجسم عینی سوگواری بیمارگونه توصیف کرد. این چند بعدی بودن، فرشته غم را از یک اثر هنری صرف به پدیده‌ای فرهنگی تبدیل کرد.

در طول سال‌ها، این اثر آسیب‌های بسیاری دید ، از طوفان‌های سهمگین تا ترکش‌های جنگ جهانی دوم . اما هر بار با تلاش مرمتگران احیا شد. جالب آنکه هر آسیب جدید، لایه‌ای از معنا به اثر اضافه کرد. ترک‌های روی سنگ گواهی بر مقاومت در برابر مصائب شدند، همان‌گونه که زندگی انسانی با همه‌ی آسیب‌هایش ادامه می‌یابد.

امروزه، بازدیدکنندگان از سراسر جهان برای دیدن این اثر به رم می‌ روند. برخی برای ادای احترام به عزیزان ازدست‌رفته‌شان، برخی برای مطالعه‌ی هنری  و برخی صرفاً برای تجربه‌ی آن حس عمیقی که اثر انتقال می‌دهد. فرشته غم دیگر نه فقط متعلق به استوری یا همسرش، بلکه به میراث مشترک بشریت تبدیل شده است.

هنر والاترین زبانی است که بشر برای بیان ناگفتنی‌ها یافته است، و شاید به همین دلیل است که پس از گذشت بیش از یک قرن، هنوز هم این فرشته‌ی خم‌شده بر سنگ قبر، قلب‌ها را می‌لرزاند و اشک‌ها را جاری می‌کند.

سبک هنری فرشته غم استوری تلفیقی پیچیده و چندلایه از سنت‌های هنری مختلف است که در بستر تحولات هنری اواخر قرن نوزدهم شکل گرفته است. در نگاه اول، این اثر ریشه در نئوکلاسیسیسم دارد . جنبشی که استوری سال‌ها به آن وفادار بود و در آثار قبلی‌اش به کرات از آن استفاده کرده بود. عناصری مانند استفاده از سنگ ماربل باکیفیت، دقت در آناتومی بدن (حتی در حالت خمیده)  و موضوع فرشته‌ای بالدار،  همگی از نشانه‌های این سبک هستند. اما آنچه این اثر را از نئوکلاسیسیسم محض متمایز می‌کند، گسستی است که از اصول زیبایی‌شناسی کلاسیک انجام داده است.

در هنر نئوکلاسیک، فرشته‌ها معمولاً موجوداتی کامل، با ژست‌های متعادل و چهره‌هایی آرام به تصویر کشیده می‌شدند. اما فرشته غم استوری تمام این قراردادها را زیر پا می‌گذارد. حالت بدن که به شکل حرف S خم شده، یادآور سبک باروک است . سبکی که بر نمایش احساسات شدید و حرکت تأکید داشت. این انحنای اغراق‌شده در ستون فقرات فرشته که در هنر کلاسیک غیرمتعارف محسوب می‌شد، در واقع از اصول مَنِریسم ( شیوه‌گرایی Manierismo ) سده شانزدهم الهام گرفته بود. استوری با این کار توانسته است ایستایی معمول در آثار نئوکلاسیک را بشکند و حس پویایی و زندگی را به اثر ببخشد، هرچند این پویایی در خدمت نمایش حالتی از فروپاشی و زوال است.

از سوی دیگر، بیان چهره (یا بهتر بگوییم، پنهان کردن چهره) در این اثر کاملاً نوآورانه است. در حالی که سنت‌های هنری پیشین بر نمایش حالات چهره برای انتقال احساسات تأکید داشتند، استوری با پنهان کردن صورت فرشته در دستانش، راه‌حلی بدیع یافته است. این تکنیک که می‌توان آن را نوعی “ضدپرتره” نامید، بیننده را وادار می‌کند تا به جای تمرکز بر چهره، بر زبان بدن و حالت کلی پیکره تمرکز کند. این انتخاب سبکی پیش‌درآمدی بر اکسپرسیونیسم قرن بیستم محسوب می‌شود که در آن تحریف فرم‌ها در خدمت بیان احساسات شدید قرار می‌گیرد.

نحوه پرداخت سطح سنگ نیز نشان‌دهنده تلفیق سبکی جالب توجه است. استوری در برخی قسمت‌ها مانند صورت و دست‌ها سطح سنگ را کاملاً صیقل داده و پرداخت نهایی دقیقی انجام داده است . رویکردی که کاملاً مطابق با سنت نئوکلاسیک است. اما در قسمت‌هایی مانند بال‌ها و پایه اثر عمداً اثری از اسکنه باقی گذاشته و حتی در برخی نقاط از تکنیک ” تمام نشده” (non finito) استفاده کرده است. این تقابل بین سطوح صیقلی و خشن، که یادآور تکنیک‌های میکل‌آنژ است، بعدی نمادین به اثر می‌بخشد. گویی زندگی میان کمال و نقصان در نوسان است.

از نظر ترکیب‌بندی، استوری از آرایشی هرمی شکل استفاده کرده که در هنر رنسانس برای ایجاد توازن بصری متداول بود. اما برخلاف آثار رنسانس که در آنها هرم نماد ثبات و استحکام بود، در این اثر، هرم وارونه شده و بر بی‌ثباتی و فروپاشی تأکید دارد. پایه هرم که باید عریض و مستحکم باشد، در اینجا به نقطه‌ای کوچک در محل تماس دست‌ها با سنگ قبر تبدیل شده است. این وارونه‌نمایی ترکیب‌بندی، که می‌توان آن را نوعی “ضدهرم” نامید، از نوآوری‌های سبکی استوری در این اثر محسوب می‌شود.

استوری در پرداخت جزئیات لباس نیز از قراردادهای مرسوم فاصله گرفته است. به جای نمایش چین‌های منظم و ریتمیک که در هنر نئوکلاسیک متداول بود، چین‌های نامنظم و پرتلاطمی را تراشیده که گویی در اثر باد یا حرکت شدید به این حالت درآمده‌اند. این پرداخت پویا از پارچه، که بیشتر در آثار باروک دیده می‌شد، در تضاد جالبی با حالت کلی فرشته که از خمیدگی و سکون حکایت دارد قرار گرفته است. این تقابل سبکی، تنشی بصری ایجاد می‌کند که به بیان دراماتیک اثر کمک شایانی می‌کند.

رنگ سنگ ماربل سفید نیز در این اثر نقشی نمادین ایفا می‌کند. برخلاف بسیاری از آثار یادبود آن دوره که از سنگ‌های تیره استفاده می‌کردند تا حس جدیت و سنگینی را منتقل کنند، استوری عمداً سنگ سفید را انتخاب کرده است. این انتخاب نه تنها به اثر ظرافت و لطافتی خاص بخشیده، بلکه با بازی نور و سایه بر روی سطح سنگ، بُعدی تقریباً نقاشانه به اثر داده است. سطوح مختلف سنگ ماربل با درجات مختلفی از شفافیت، بسته به زاویه تابش نور، حالات متفاوتی به خود می‌گیرند که این ویژگی، اثر را در طول روز متغیر و پویا می‌سازد.

از منظر تاریخی، این اثر را می‌توان حلقه اتصال بین نئوکلاسیسیسم قرن نوزدهم و سمبولیسم اواخر همان قرن دانست. در حالی که فرم کلی اثر ریشه در سنت‌های کلاسیک دارد، محتوای عاطفی و نمادگرایانه‌اش پیش‌درآمدی بر جنبش‌های مدرن هنری است. این دوگانگی سبکی، که خاص دوره گذار از ویکتوریایی به مدرنیسم است، به اثر کیفیتی منحصر به فرد بخشیده که هم از سنت‌ها نشأت می‌گیرد و هم از آنها فراتر می‌رود.

فرشته غم استوری فراتر از یک اثر هنری صرف، به پدیده ای فرهنگی تبدیل شده که مرزهای زمان و مکان را درنوردیده است. این اثر با گذشت بیش از 125 سال، همچنان تازه و تاثیرگذار باقی مانده و به نمادی جهانی از آسیب پذیری انسانی بدل گشته است. شاید رمز ماندگاری آن در همین باشد که به جای ارائه پاسخ، پرسش های اساسی بشری را به زیباترین شکل ممکن مجسم می کند و می توان آن را  در کنار آثاری مانند “اندیشه” اثر رودن ( Auguste Rodin ) یا “بوسه” اثر کلیمت ( Gustav Klimt) قرار داد که هر کدام به شیوه خود به بیان احساسات انسانی پرداخته اند. اما آنچه این مجسمه را متمایز می کند، صراحت و بی پروایی آن در نمایش ضعف انسانی است. برخلاف بسیاری از آثار یادبود آن دوره که بر مفاهیم جاودانگی و رستاخیز تاکید داشتند، این مجسمه صادقانه به نمایش درماندگی انسان در برابر مرگ می پردازد.

این اثر به عنوان یک ایکون فرهنگی در آثار هنرمندان معاصر بازتاب یافته است و کپی های متعدد در گورستانهای سراسر جهان از آن ساخته شده است . این طرح ” یکی از کپی‌شده‌ترین تصاویر در جهان ” نامیده شده است.

کپی های متعدد در گورستانهای سراسر جهان

استوری یک سال پس از اتمام این اثر درگذشت و در کنار همسرش، در سایه‌ی همان فرشته‌ای به خاک سپرده شد که خود خلق کرده بود. شاید بتوان گفت او نه فقط یک مجسمه، بلکه سنگ مزار خودش را نیز ساخت . یادبودی ماندگار برای هنرمندی که توانست جهانی از احساس را در تکه‌ای سنگ ماربل جاودانه کند.

در جهانی که مرگ بخش جدایی‌ناپذیر زندگی است، اندوه، هرچند دردناک، می‌تواند به زیباترین شکل ممکن متجلی شود و از مرزهای زمان بگذرد.

مقالات مرتبط

هنر خاچکار یا چلیپاسنگ ارامنه در ایران

چلیپاسنگ یا خاچکار، سنگ‌نوشته‌هایی با نقش صلیب هستند که نمونه‌ای بی‌نظیر از…

اکتبر 19, 2025